حکایت تقسیم اموال مرد تاجر

ساخت وبلاگ

حکایت تقسیم اموال مرد تاجر

پیرمرد تاجر و پولداری 5 پسر و یک دختر داشت. همسرش بر اثر بیماری از دنیا رفته بود. پسر بزرگش اختلال روانی داشت، پسر دومش معتاد و نااهل بود و بقیه فرزندانش نیز کوچک و نابالغ بودند.

این پیرمرد تاجر به بیماری صعب العجلاجی مبتلا بود و قوم و خویش نزدیکی که در قید حیات باشند نیز نداشت لذا قاضی محل را وکیل خود کرد که بعد از مرگش از فرزندان، اموال و دارایی های وی مواظبت کرده و فرزندانش که بالغ و عاقل شدند اموال را عادلانه بین آنها تقسیم کند و به پاس زحماتی که در نگهداری از فرزندان و دارایی های وی می کشد یک سهم هم خودش بردارد.

این قاضی هم قول داد که چنین کند.

بعد از فوت آن پیرمرد تاجر، فرزندانش زیر نظر این قاضی نگهداری می شدند. با آنکه دارایی های پدر بچه ها در نزد وی بود خساست به خرج می داد و غذا و پوشاک آنها را به زور فراهم می کرد، در حدی که از گرسنگی نمیرند. برخی از بچه ها ناچار بودند برای رفع گرسنگی دست به دزدی بزنند. قاضی هم دستور می داد که آنها را به خاطر سرقت، تنبیه کرده و حبس کنند.

وقتی بزرگتر شدند تصمیم گرفتند از مرد قاضی بخواهند که به وصیت پدرشان عمل کند و اموال را بین آنها تقسیم نماید.

پسر بزرگ که اختلال روانی داشت، پسردوم هم معتاد و نااهل بود، لذا پسر سوم به نمایندگی از بقیه پیش قاضی رفت و موضوع را با وی در میان گذاشت.

قاضی وقتی سخنان وی را شنید به فکر فرو رفت و چون تعداد فرزندان زیاد بود و سهم ناچیزی به وی می رسید با خود نقشه ای کشید تا بین آنها تفرقه ایجاد کرده و به یک طریقی تعداد ورثه را کم کند تا سهم خودش از اموال مرد تاجر بیشتر شود.

لذا به پسر مرد تاجر گفت: تو از همه عاقل تر و لایق تر هستی و قطعا باید سهم تو از دیگر برادران و خواهرانت بیشتر باشد. تو سرپرست آنها محسوب می شوی و عادلانه نیست که سهم تو با آن برادر دیوانه ات، یا با آن برادر معتاد و سارقت مساوی باشد.

پسر از شنیدن این حرفها بسیار خوشحال شد و بادی به غبغب انداخت و گفت: بله، قطعا شما مردی دانا و با تجربه هستید و هر چه شما بگویید درست است.

 

خبرنگار دات کام...
ما را در سایت خبرنگار دات کام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1khabarnagar1351f بازدید : 139 تاريخ : شنبه 18 اسفند 1397 ساعت: 14:16